معنی ابزار در فرهنگ عمید
۱. هرچه بهوسیلۀ آن کاری انجام شود؛ آلت.
۲. نوار باریک برجسته یا گود زینتی حاشیۀ چیزهایی از قبیل گچبری، چوب، و مانند آن.
۳. واسطه برای دستیابی به هدف.
۴. دستگاه یا وسیلهای که برای کارهای صنعتی به کار میرود.
۵. [قدیمی] = ادویه
معنی ابزار در فرهنگ معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) 1 – افزار، آلت ، وسیله ، مایه . 2 – آن چه از ادویه که برای خوشبو کردن در غذا ریزند مانند: فلفل ، زردچوبه و دارچین . 3 – نوار باریک گچ بری در قسمت بالای دیوار و نزدیک سقف یا در هر جای سطح آن . 4 – نقش تزیینی برجسته یا فرورفته روی چ