معنی آگاه در فرهنگ عمید
۱. باخبر؛ مطلع: هرکه او بیدارتر پردردتر / هرکه او آ گاهتر رخ زردتر (مولوی: ۶۰).
۲. هوشیار؛ دانا.
۳. (قید) با دانایی.
۴. مُطلع (در ترکیب با کلمۀ دیگر) دلآگاه، کارآگاه.
* آگاه شدن: (مصدر متعدی) باخبر شدن؛ خبردار شدن.
* آگاه کردن: (مصدر متعدی)
۱. باخبر کردن.
۲. هوشیار ساختن.
معنی آگاه در فرهنگ معین
[ په . ] (ص .) 1 – مطلع ، باخبر. 2 – واقف ، عارف ، هوشیار، بیدار.